نگرانكنندهترين
دليلی كه بچهها دروغ
میگويند اين است كه
گاه ما والدين به
آنان
اينگونه میآموزيم.
ما صراحتاً به آنان
نمیگوييم دروغ
بگويند، اما ما را
میبينند كه اين كار
را
میكنيم. میبينند كه
برای هموار كردن
روابط اجتماعی خالی
میبنديم و دروغ
میگوييم. در نظر
بگيريد چگونه ما
انتظار داريم بچه به
هنگام دريافت هديهای
كه
دوست ندارد، رفتار
كند. به او میگوييم
تمام واكنشهاي
صادقانه خود را كنار
بگذارد
و لبخندي مؤدبانهای
بزند.
چندی پيش در دانشگاه
مكگيل، آزمايشی
انجام شدكه بچهها پس
از انجام بازیهايی
جايزه خود را دريافت
میكردند كه يك قالب
صابون بود. چند لحظه
به بچه فرصت میدادند
تا بر جا خوردن اوليه
خود غلبه كند و بعد
پژوهشگری از وی
میپرسيد چه احساسی
دارد.
حدود يك چهارم
بچههاي پيشدبستاني
براي آنكه خود را
قدرشناس نشان دهند به
دروغ
گفتند كه از اين هديه
خوششان آمده است.
اين نسبت در ميان
دبستانيها حدود 50
درصد
بود. اين در حالي است
كه وقتي بچه اين دروغ
مصلحتي را ميگويد،
معمولاً خوششان
ميآيد. اغلب والدين
به اين مباهات
ميكنند كه بچه آنان
مؤدب است و اين كار
را
دروغگويي نميدانند.
اين در حالي است كه
دروغ مصلحتي بالاخره
دروغ است.
وقتي از بزرگسالان
ميخواهند دروغهاي
خود را يادداشت كنند،
معمولاً اذعان
ميكنند در هر 5
ملاقات اجتماعي، يك
بار دروغ ميگويند؛
يعني بهطور متوسط يك
بار
در روز. اكثريت اين
دروغها، مصلحتي است؛
دروغهايي كه براي
محافظت خود يا ديگران
گفته ميشود.
بچهها كه تشويق
ميشوند دروغهاي
مصلحتي زيادي بگويند
و دروغهاي ديگران را
ميشنوند، تدريجاً از
عدمصداقت ناراحت
نميشوند. بيصداقتي
به رخدادي روزانه
تبديل
ميشود. بچهها ياد
ميگيرند صداقت فقط
تعارض ايجاد ميكند و
بيصداقتي راهي ساده
براي پرهيز از تعارض
است. بچهها فرق
موقعيتهاي نيازمند
دروغ مصلحتي را با
دروغگويي براي
پوشاندن كارهاي خلاف
خود ميدانند.