مشاركت
نداشتن آقايان در
كارهای منزل،
يكی از موارديست كه
اغلب باعث شكايت و
نارضايتی خانمها
میشود
ولی خواندن زندگی يكی
از تنبل ترين مردان
دنيا باور نكردنی،
تعجب برانگيز و تا
حدی
خندهدار
به نظر میرسد.
داستين لانگ،
مرديست كه از لحظه
ورود به خانه حتی يك
انگشتش را هم
تكان نمیدهد
و بدون ذرهای
خجالت،
تمام كارهای خود را
به خانوادهاش
محول میكند
و جالب اينكه
همسر او اصلاً در
مقابل اين رفتار، عكس
العمل نشان نمیدهد
و اعتراضی ندارد.
برای داستين مهم
نيست كه آنا در حال
انجام چه كاريست.
وقتی او میخواهد
كاری مثل شستن دندانهايش
را انجام دهد، با
صدای بلند همسرش را
صدا میزند
تا خودش را برساند و
روی مسواكش خمير
دندان بگذارد! آنا
حتی اگر مشغول كوتاه
كردن چمنهای
باغچه هم باشد كارش
را نيمه كاره رها میكند
و دستور شوهرش
را انجام میدهد!
براي هر كار ديگري از
در آوردن جورابها
تا تغيير كانالهاي
تلويزيون كسي بايد به
داستين كمك كند. بچههاي
آنها
ـ چارلي هفده ساله و
ساراي سيزده ساله ـ
هم گوش به فرمان پدر
هستند و صد البته كه
در مقابل خدماتشان
هيچ دستمزدي دريافت
نميكنند.
اين زوج سي و شش ساله
كه در نيوكاسل
ساكنند، بيست و دو
سال پيش،
در دوران مدرسه با هم
آشنا شده و پس از
اتمام آن،
بلافاصله ازدواج
كردند. آنا به خوبي
به ياد ميآورد
كه اوايل ازدواجشان
داستين تا اين حد
تنبل نبوده
ولي روز به روز بدتر
شده به طوري كه حالا
ديگر دست به سياه و
سفيد نميزند.
گاهي اوقات با اينكه
مسواك و خمير دندان
كنار داستين قرار
دارند او از بقيه ميخواهد
تا آنها
را دستش بدهند. آنا
ميگويد:
«من همة اين كارها را
انجام ميدهم،
چون واقعاً دوستش
دارم.»
داستين آدم عجيبي
است.
او هيچ وقت به تلفن
جواب نميدهد.
حتي اوقاتي كه همسرش
در دستشويي يا حمام
است اين زحمت را
متقبل نميشود.
آنا چنين ادامه ميدهد:
«هر روز من با درست
كردن صبحانهاي
كامل براي همسرم آغاز
ميشود.
هميشه سيني صبحانه را
به اتاق خواب ميبرم
تا روي
تخت ميل كند. سپس او
همانجا دراز ميكشد
و ميخواهد
تا جورابهايش
را در كشو پيدا كرده
و پايش
كنم.»
با وجود اين تنبلي
مفرط،
داستين با سحرخيزي
مشكلي ندارد و صبحهاي
خيلي زود به سر كار
ميرود.
و اما بشنويد از موقع
برگشتن از محل كار،
داستين براي باز كردن
در از ماشين پايين
نميآيد.
او دستش را روي بوق
ميگذارد
تا يك نفر در را باز
كند و بعد آن را
ببندد. آنا بلافاصله
پس از ورود شوهرش
براي او چاي آماده ميكند.
سر ميز شام هم كه
خيلي زود صرف ميشود،
گوش به زنگ است تا
نمكدان،
سس،
نوشابه،
كارد يا هر چيز ديگري
كه داستين احتياج
دارد، در اختيارش
بگذارد. در واقع پدر
خانواده
ادعا دارد كه نميتواند
اشياء مختلف را روي
ميز غذاخوري پيدا
كند! داستين بلافاصله
بعداز شام به اتاق
خواب كه در طبقه دوم
است ميرود
و در همانجا به
تماشاي تلويزيون مينشيند.
اما هر از چند گاهي
صدا ميزند
تا بقيه بيايند و
شبكه را تغيير دهند
يا فيلم مورد نظرش را
در دستگاه پخش قرار
دهند. حتي
براي خاموش كردن
تلويزيون هم بايد كسي
از پلهها
بالا بيايد. وقتي
داستين در مورد زندگياش
براي
همكاران مذكر خود حرف
ميزند،
هيچ كس گفتههايش
را باور نميكند.
اما از نظر داستين
چنين رفتاري
كاملاً طبيعي است.
با وجود همة اين
تفاصيل،
بچههاي
خانواده او را آشپز
ماهري ميدانند.
پدر فقط ماهي دو بار
براي آنها
غذا درست ميكند
آن هم فقط به اين
دليل كه از آشپزي لذت
ميبرد.
اما در آن زمان هم
آنا بايد گوش به
فرمان در كناري
بايستد و مواد لازم
را در اختيار همسرش
بگذارد. صبر و تحمل
اين زن مثال
زدني است چون شوهرش
حتي در خريد منزل هم
مشاركت نميكند.
داستين با خود قرار
گذاشته كه در تعطيلات
رانندگي نكند و از
آنجا كه خريد هفتگي
در پايان هفته انجام
ميشود،
او زير بار مسئوليت
شانه
خالي ميكند.
هر چند ماه يك بار هم
كه همراه همسرش به
مركز خريد ميرود
در رستوران مينشيند
تا آنا خريدها را
انجام دهد و برگردد.
او با افتخار ميگويد
كه حتي سايز خود را
هم نميداند
چون هميشه
زنش لباسها
را ميخرد.
در سالگردهاي تولد و
ساير مناسبتها،
داستين پول نقد در
اختيار آنا ميگذارد
و ميگويد
هرچه دوست دارد،
بخرد. قبلاً كارهاي
فني منزل سالها
منتظر همت مرد ميماندند.
مثلاً رنگ كردن يك
ديوار يا تعويض آويز
شكستة حولهها
ولي سرانجام آنا تك
تك اين كارها را ياد
گرفت و خودش انجام
داد. جالب اينجاست كه
داستين در دفاع از
خود ميگويد:
«بله،
من تنبل هستم.
اما من
بيرون از خانه كار ميكنم
و به عنوان راننده
روز سختي را ميگذرانم
و وقتي به خانه ميآيم،
ميخواهم
فقط استراحت كنم و در
بستر فيلم ببينم و سر
ساعت نُه شب هم
بخوابم.»
چارلي ـ پسر خانواده
ـ داستين
را به عنوان تنبلترين
آدمي كه تا به حال
شناخته،
ميداند
و ميگويد،
«پدرم ساعت پنج هر
روز به خانه بر ميگردد
و يك ساعت دوش ميگيرد
و بعد در حالي كه در
تختخواب دراز كشيده
تلويزيون تماشا ميكند
و اگر چاي بخواهد صدا
ميزند
تا آن را برايش ببريم.
گاهي اوقات او براي
پيدا كردن كنترل
جنجال به پا ميكند
در حالي كه كنترل
درست زير بالشش قرار
گرفته.»
داستين معتقد است با
داشتن چنين همسر و
فرزنداني،
ثروتمندترين مرد
دنياست.
او بلد نيست با ماشين
لباسشويي كار كند يا
از دستگاههاي
خودپرداز پول بگيرد.
تنها تخصص او روشن
كردن دستگاه ماكروويو
ميباشد.
او حتي سگشان
را هم با ماشين به
پيادهروي
ميبرد
و درصدد است تا يك
دستگاه تردميل بخرد
تا مجبور نباشد براي
راه بردن
سگ از خانه خارج شود.
ماجراي تنبلي داستين
وقتي فاش شد كه
ايستگاهي راديويي از
مردم خواست
تنبلترين
فردي را كه ميشناسند
معرفي كنند و چارلي و
سارا ماجراي پدرشان
را براي آنها
تعريف
كردند. روزي كه
داستين براي شركت در
برنامه مجبور به صحبت
در مورد خودش شد،
خسته كنندهترين
روز زندگياش
بود و او روز بعد را
مرخصي گرفت تا خستگي
را از تن به در كند.