عنوان درس اولِ آموزش
موسیقی به کودکان و
نوجوانان کتاب
«لئونارد برنستاین»
این است: «موسیقی چه
معنایی میدهد؟» دوره
کامل این آموزش به
عنوان "کنسرت برای
کودکان و نوجوانان یا
YOUNG PEOPLE’S
CONCERTS
" در پنجاهوسه جلسه
و برای گروه سنی هشت
تا هجده سال طراحی و
اجرا گردید.
این جلسات با همراهی
ارکستر فیلارمونیک
نیویورک، قدیمیترین
ارکستر آمریکا (تاسیس
1842)، طی سالهای
1958 تا 1972 (یعنی
چهارده سال) برگزار و
از تلویزیون (در
پربینندهترین
ساعتها: صبح شنبه،
عصر یکشنبه و هفت
ونیم شب) نیز پخش شد.
بعضی از درسهای بعدی
اینها بودند:
-
چه چیزی موسیقی را
آمریکایی میکند؟
- بیان شوخی و طنز با
موسیقی.
- تاثیر موسیقی محلی
بر موسیقی ارکسترال
با آثاری از موتسارت،
بارتوک و چارلز آیوز.
- کنسرتو چیست؟
- گوستاو مالر کیست؟
- تلفیق موسیقی جاز
با سمفونیک.
- مقایسه بالههای
دریاچه قو و پرنده
آتش از چایکوفسکی و
استراوینسکی.
نویسنده و طراح
درسها، سخنران،
نوازنده پیانو و رهبر
ارکستر خودِ
برنستاین(LEONARD
BERNSTEIN)
بود.
آن طور که «جک
گاتلیب»، دستیار
برنستاین و ویراستار
متن این کنسرتها،
میگوید روش تدریس و
شخصیت زلال و درخشان
برنستاین خیلی زود
باعث شد که مردم وی
را در سرتاسر ایالات
متحده بشناسند. او
توانست یک نسل کامل
از آمریکاییها را که
موسیقی را از سرِ
وقتگذرانی و تفنن
گوش میدادند به
دوستدارانی مشتاق به
موسیقی بدل کند.
حرف اول:
موسیقی اصلا دربارهی
چیزی نیست. موسیقی
همان است که هست.
بعد:
به یک موسیقیِ مهیج
گوش کنید. این موسیقی
هیجانانگیز است چون
با عناصری از موسیقی
ساخته شده که هیجان
میبخشند؛ فقط همین.
دلیل غیر موسیقایی
ندارد. یعنی علت
هیجان را در عوامل
خارج از موسیقی جستجو
نکنید. علتِ هیجان،
داستان، تصویر، حادثه
یا نام آن موسیقی
نیست. علتِ هیجان،
ریتم، ملودی، شکل
اجرا، سازها و اینطور
عواملی است.
البته؛ هنرمند از
جایی بیرون از خود
الهام میگیرد. یعنی
هر موسیقیدانی ممکن
است بوسیله چیزی که
مطالعه میکند یا
اتفاقی که برایش رخ
میدهد یا چیزی که
میبیند برانگیخته
شود و بخواهد خود را
بیان کند. مانند هر
انسان دیگری که در
زندگی پیش آمده که
احساسی پیدا کند و
بخواهد به شکلی مثل
زیر آواز زدن یا
رقصیدن آن احساس را
بیان کند.
قدم بعد:
سعی کنید روی
موسیقیای که داستانی
دارد قصهی دیگری
بگذارید. کار ساده ای
است.
حالا: اصل داستان را
بخوانید. میبینید که
هر دو قصه میتوانند
درست باشند! پس
داستان چیزی خارج
موسیقی بوده و نه
جزئی از آن.
به معنای موسیقی
نزدیکتر شویم:
همهی موسیقیها با
قصه همراه نیستند.
برخی فضایی را ترسیم
یا تصویری را مجسم
میکنند. یعنی چیزی
یا جایی را از دنیای
خارج میگیرند و آن
را نقاشی میکنند.
و نزدیکتر: بعضی
موسیقیها احساسات را
توصیف میکنند.
احساسی مانند درد یا
شادی یا عصبانیت یا
تنهایی یا
دوستداشتن. و هر چه
بیشتر بتواند به شما
نشان بدهد که
آهنگسازش در حین
ساختِ آن چه حسی
داشته، آن موسیقی
قویتر و موفقتر
است.
پس؛ معنای موسیقی
همان احساسی است که
در حین شنیدنش به ما
دست میدهد.
الان: یک موسیقی گوش
کنید که فکر میکنید
آن را نمیفهمید.
تنها به دنبال
احساساتی نباشید که
برایشان واژهای در
زبانمان وجود دارد.
طیف احساسات انسان
بسیار گستردهتر از
واژههاست. بگذارید
نغمههای موسیقی آن
احساسات را نامگذاری
کنند؛ بیهیچ
واژهای! خواهید دید
حتی یک عطسه یا سرفه
ممکن است مانع شما
شود. این اتفاق
آنقدر عمیق است که
حتی نفس هم
نمیخواهید بکشید!
حرف آخر: موسیقی حرکت
است و معنای موسیقی
شکل آن حرکت؛ که چیزی
مانند یک اتفاق را در
ما باعث میشود.