یکی
از کاربران "تابناک"
در درد نوشته ارسالی
خود آورده است:
امروز می خواهم از
دردهایی بنویسم که
مدتها گلویم را فشرده
و تردیدهایی در ذهنم
ایجاد می کند که چرا
اینچنین است؟؟؟؟؟!!!
مدتها بود که به خودم
به چشم نخبه می
نگریستم اما وقتی به
دنبال کار یا جستجوی
اینترنتی استخدام در
قسمتهای مختلف بخش
خصوصی و دولتی می روم
حس می کنم که "نخاله"
ای هستم که مدتهاست
من و امثال من را به
فراموشی سپرده اند.
به راستی در کشوری که
فقط برای حسابدار و
منشی و آبدارچی و فوق
دیپلم کامپیوتر کار
ایجاد شود، عطای محقق
و نخبه و پژوهشگر و
کشور پیشرفته را باید
به لقایش بخشید.
خونم آنجا به جوش می
آید که دایم نام ما
در دهان بزرگان فقط
برای بازی سیاسی برده
می شود. شاید منظور
از نخبه آنهایی هستند
که فقط مورد تاید
خودشانند.
من ادعای برتری ندارم
اما همان اعتمادی را
که به خود داشته ام
را نیز از دست داده
ام. مدرک فوق لیسانس
دارم و خدا می داند
برای گرفتن آن نمره
چشمم از 5/4 نیز
بالاتر رفت. از زمانی
که خود را شناخته ام
در همه کارها کم
نیاورده ام شعر،
نقاشی، خط، ریاضی،
تئاتر، هنر قالی بافی
... اما امروزدر این
جامعه جایگاه من
کجاست؟
اکنون هم که مدرک فوق
لیسانسم را از یکی از
بهترین دانشگاههای
دولتی در تهران گرفته
ام بیشتر احساس
افسردگی می کنم. یاد
شبهای امتحان خود و
همکلاسی هایم می افتم
که چگونه شب را تا
صبح چشم رو هم نمی
گذاشتیم و مساله های
سخت کوانتوم
الکترونیک و مغناطیس
را حال می کردیم. در
حالی که دانشجویان
بقیه رشته ها در خواب
ناز به سر می بردند.
موضوع پایان نامه خود
را در مبحث نانو
تکنولوژی انتخاب کردم
به امید آنکه مورد
حمایتهای تشویقی قرار
بگیرم اما امروز بعد
از چند ماه کاغذ بازی
می گویند مرتبط نمی
باشد. عیبی ندارد ما
که این همه نامهری را
از وزارت اموزش و
پرورش، نهادهای
استخدامی دولتی،
تبعیض رشته ای و
وزارت کارو بانکها و
... تحمل کرده ایم.
این هم کنار آنها.
برای خودم متاسفم اشک
از چشمانم جاری می
شود هنگامی که به یاد
می اورم که در آن
اتاق تاریک انباری
خانه مان در شهرستان
پتو به دور خود می
پیچیدم و اطرافیانم
را می دیدم که با
برداشتن تنها چراغ
علاالدین بوگندو در
خانه مان از جلوی من،
طعنه می زدند که چرا
درس می خوانی؟دیگر
کلاس کنکور و اینها
پیشکش.
خدایا مگر نگفته ای
که علم اموزان را
عزیز بدارند پس چرا
اکنون که این متن را
می نویسم قطرات اشکم
امان نمی دهد و حس می
کنم که تمام عمرم را
به بطالت گذراندم
برای یاد گرفتن سخت
ترین علمها که هرگز
عملی از آن را در این
جامعه ندیدم.
اینکه رشته فیزیک
مادر بیشتر علمهاست
در آن شکی نیست و
اینکه آن طرف دنیا
برای ما سر و دست می
شکنند و وقتی بدانند
فیزیک یا ریاضی
خوانده ای دهانشان
باز می ماند هم غیر
قابل انکار است.
اما اگر همه بروند چه
بلایی به سر این کشور
می آید. خدایا من 18
سال با پول بیت المال
تحصیل کرده ام. پول
کودکانی در مناطق دور
افتاده که از تحصیل
محروم ماندند آیا روا
بود چندین میلیون
تومان برای من نوعی
خرج می شد و سپس با
هزاران آرزو و امید و
کوله باری از استرس و
ناامیدی و اضطراب و
بیکاری در جامعه رها
شوم؟ آیا رواست؟
اکنون که این همه سیل
بیکار در جامعه رها
شده است از دولت می
پرسم که چرا فقط برای
بالا بردن آمار تحصیل
کرده هایتان حاضرید
این جوانان را به
سرنوشت ما بکشانید؟
چرا با اینکه ظرفیت
پذیرش بانوان را در
دانشگاه ها می بینید
باز در پذیرشهای بانک
و هر نهاد دولتی
دیگری فقط نام "مرد"
را در بالای آگهی درج
می کنید؟
امروز دیگر به خوبی
دانسته ایم که علم
برای این جامعه به
کار نمی آید این
جامعه فقط مشتی دلال
و دروغگو و بادمجون
دور قاب چین و چاپلوس
می خواهد. برای اینها
خوب است و همیشه هم
راضی اند ..
برادر یا خواهر عزیزم
مرا نیز مانند خواهر
کوچک خود بدان و این
مطلب را در سایت
منتشر کن. که اگر
چنین نشود باورم صد
چندان خواهد شد که
همه ما را به دست
فراموشی سپرده اند.