چند روز پيش يكي از
آقايان محترم قم ضمن
ابراز نگراني از
موضوع رواج طلاق
تحليلي ارايه كرد،
ايشان معتقد است كه
ازدواجهاي مبتني بر
آشناييهاي خياباني
يا آشنايي در
دانشگاهها عامل سستي
رابطه خانوادگي است و
سپس از شيوه سنتي
ازدواج و احياناً
خواستگاري و روش
آشنايي طرفين بر اساس
الگوي سنتي دفاع
كردهاند.
چند روز پيش از آن
نيز يكي ديگر از
آقاياني كه اتفاقاً
روحاني هم نيست هنگام
حضور در افتتاح برج
ميلاد، و در توضيح
كاربري برج ميلاد
اشاره داشته به اينكه
منارههاي بلند در
معماري قديمي ايران
براي گفتن اذان و
رسيدن صداي آن به همه
است. و لذا متذكر
شدند كه: «بايد طنين
صداي اذان از بالاي
برج ميلاد به گوش همه
مردم شهر برسد.»
هر دو گزاره اول اين
دو نفر در مقام اخبار
و توضيح درست و قابل
دفاع است، اما هنگامي
كه به گزارههاي هر
دو آنان در مقام
انشاء و ارايه رهنمود
ميرسيم، طبعاً بايد
شك و ترديد روا داشت.
از هر گزاره صحيحي
نميتوان هر نتيجهاي
را استخراج كرد.
مثلاً آلودگي شهر
تهران را در نظر
بگيريد. كساني كه
اوايل دهه چهل و حتي
پيش از آن را به ياد
دارند، ميدانند كه
هواي تهران بويژه در
حاشيهها تا چه حد
پاكيزه بود، غروب كه
ميشد دسته سارها و
كلاغها به زيبايي
تمام بر فراز آسمان
آبي شهر پرواز
ميكردند و به
حاشيههاي پر از
درختان و باغها
ميرفتند. شخصاً به
خوبي به ياد دارم كه
در برخي از روزهاي
زمستان خيابان جلوي
منزل ما در نازيآباد
كه خياباني
شماليـجنوبي و
آفتابگير بود و عرض
كوچكي هم نداشت براي
روزهاي متمادي بر اثر
بارش برف و ريختن
برفهاي منازل در
خيابان كاملاً بر روي
خودروها بسته ميشد و
كسي هم اعتراضي
نداشت، زيرا كه مردم
فاقد خودرو شخصي
بودند و با اتوبوس يا
درشكه يا پياده به
مقصد خود ميرفتند و
مقصد هم معمولا خيلي
طولاني نبود، و همين
نكته دليل هواي
پاكيزه شهر بود. اما
در اواسط دهه پنجاه
اوضاع دگرگون شد من
كه با وسيله شخصي
دوچرخه يا موتور
فاصله پليتكنيك و
منزل را طي ميكردم،
به محض رسيدن به مقصد
بايد ابتدا و پيش از
هر كار ديگري صورت را
با صابون ميشستم تا
دودههاي معلق در هوا
كه به آن چسبيده بود،
پاك شود و چنين بود
كه آن سارها و كلاغها
هم رفتند و هواي آبي
و صاف جاي خود را به
دود و آلودگي هوا داد
و از كلاغها فقط رنگ
سياهشان در هوا براي
ما به ارث رسيد.
روشن است كه آلودگي
هوا يك معضل است كه
بايد آن را حل كرد،
اما با مشاهده چنين
معضل نامطلوب و
اذيتكنندهاي كه
بعضاً موجب كشته شدن
و كاهش طول عمر و
بروز بسياري از
بيماريهاي ديگر هم
ميشود، نميتوان
نتيجه گرفت كه راهحل
بازگشت به گذشته و
خارج كردن خودروها از
عرصه جامعه و يا
بازگشت به روستاهاست.
نتيجه اين نحوه
راهحل دادن براي حل
معضل دود و آلودگي
هوا همان ميشود كه
خمرهاي سرخ در كامبوج
مرتكب شدند و براي
رسيدن به جامعه
بيطبقه، همه را راهي
روستاها كردند و
كوشيدند دوران كمون
اوليه را بازسازي
كنند و دستاوردهاي
منفي آن رژيم نيز
امروز بر كسي پوشيده
نيست.
چگونه ميتوان اين
مشكلات را حل كرد يا
تخفيف داد؟ مشكل
مهمتر از اين موارد
اينجاست كه برخي
افراد از يك طرف
دستاوردهاي جديد را
دوست دارند، اما از
طرف ديگر حاضر نيستند
به الزامات اين
دستاوردها پايبند
باشند ، در نتيجه
هنگامي كه با آثار
سوء آن مواجه
ميگردند، راههايي
را براي حل مشكل
ارايه ميدهند كه
قابليت اجرا ندارد.
فراموش نكنيم كه تمدن
جديد معمولاً مشكلاتي
هم به همراه دارد،
بويژه براي كشورهاي
جهان سومي مثل ما اين
مشكلات بيشتر است،
گرچه ميتوان تا حدود
زيادي اين مشكلات را
تخفيف داد يا حل كرد،
اما راهحل تخفيف و
حل آنها، در دل نظام
جديد است و نه در دل
سنت و بازگشت به آن.
به عنوان مثال شهر
لندن زماني چنان
آلوده شد كه تعداد
زيادي از مردم آن در
يك روز بر اثر آلودگي
مردند، اما آنان
خودروها را نابود
نكردند، سهل است كه
امروز مردم لندن
بسيار بيشتر از آن
زمان خودرو دارند، و
در عين حال آلودگي
هواي گذشته به كلي به
تاريخ پيوسته است و
اثري از آن نيست. پس
راه حل مشكل رجوع به
گذشته نبود كه چنين
رجعتي امكانپذير
نيست.
اينكه ديده ميشود
نحوه آشنايي زن و مرد
در جوامع جديد تفاوت
كرده و شيوههاي
خواستگاري نيز متحول
شده، ناشي از خطاي
مردم يا تفنن آنان در
انتخاب اين شيوهها
نيست، بلكه رواج اين
شيوهها يك ضرورت
اجتماعي است. اگر
امروز تمام
خواستگاريها برحسب
نظام گذشته صورت
گيرد، قطعاً آثار و
عوارض سوء آن در برخي
ازدواجها بسيار
زيادتر از آن چيزي
است كه امروز شاهديم.
وقتي كه دختر جواني
دكتراي خود را
ميگيرد، ديگر
نميپذيرد كه پدر يا
مادر كم سوادش بجاي
او تصميم بگيرد كه با
چه كسي ازدواج كند.
در مورد پسران هم
همين طور است. آنان
نه فقط از موضع
خودخواهانه، بلكه از
موضع مسئولانه، حاضر
نيستند وظيفه سنگين
ازدواج خود را به دوش
پدران و مادرانشان
بياندازند. بنابراين
هرگونه كوششي براي
رواج شيوههاي سنتي
كه به دلايل اجتماعي
(و بطور طبيعي) تضعيف
شدهاند، براي رسيدن
به هدف كاهش
نابسامانيها، تفاوتي
با از ميان بردن و
ممنوعيت استفاده از
اتومبيل با هدف كاهش
ترافيك و آلودگي هوا
ندارد.
برجهاي مدرن براي آن
نيست كه كسي مثل بلال
حبشي(رض) بالاي آن
برود و اذان بخواند،
و تغيير كاربري دادن
اين برجها به مناره
عملي اقتصادي و
عقلاني نيست چرا كه
اين هدف قبلاً از
طريق راديو و
تلويزيون به بهترين
شكلي برآورده شده
است،. ضمن اينكه
معلوم نيست با چه
بلندگويي ميتوان
صداي اذان را از برج
350 متري به گوش
مردمي در 15 كيلومتري
آن رساند؟! اگر
ميتوان از بلندگو
استفاده كرد، چرا از
راديو استفاده نشود؟
تمدن و دنياي جديد به
ميزاني كه آسايش و
رفاه براي ما به
ارمغان آورده است،
مشكلاتي را نيز همراه
خود تحميل مينمايد.
اين مشكلات براي
جوامعي كه اصول و
ضوابط اين دنياي جديد
را نپذيرفتهاند
بيشتر است، و گرچه
تحمل بخشي از اين
مشكلات اجتنابناپذير
است اما ميتوان آنها
را به نحو چشمگيري
تخفيف داد، فقط
كافيست به الزامات
اين دنياي جديد كه
عقلانيت و آزادي و
مشاركت عمومي و پذيرش
دانش تجربي و... است
پايبند بود. در غير
اين صورت غم سنت را
خوردن و راهحلهاي
بازگشت به گذشته دادن
و در عين حال چسبيدن
تمام عيار به مظاهر
تمدن جديد، مشكلي را
حل نميكند، سهل است
كه اضافه هم خواهد
كرد.