از نخستین شاگردان
کمال الملک، علی اکبر
یاسمی
( 1282-
1359ه.
ش.)
بود.[ 3-ص665] وی
مدت ها در تبریز به
آموزش مشغول بود.[
13-ص17] در آثارش
شاهد به کارگیری
ضربات قلم مو و
رنگ های آزاد شده
هستیم و تا حدودی
خصوصیات مکتب
امپرسیونیسم را در
منظره هایش به کار
برده است. در نقاشی
طبیعت بی جان، منظره
نگاری و مردم نگاری
مهارت داشت. « در
ب حالت های آنی و
لحظات آنی و لحظات
ناپایدار یک منظره
است.»[13-ص73]
از
آخرین شاگردان کمال
الملک می توان
ازtarikh naghashi
iran5 (حسین احیاء؛
1289-1370 ه. ش.) یاد
کرد. وی پس از
گذراندن دوره ی مدرسه
ی صنایع مستظرفه به
اروپا سفری داشت و پس
از بازگشت سرپرستی
هنرستان کمال الملک
را به عهده
گرفت.[3-ص325] شیخ «
از نادر کسانی است که
به تعلیمات استادش
بیش از حدِ انتظار
وفادار ماند. وی در
طراحی های خود تا
حدودی به آزادی سازی
فرم از قید و بندهای
پرداخته و خطوط خود
را با قدرت هر چه
تمام تر و با بی
پروایی کامل در کنار
هم نشانده
است.»[13-ص103] شیخ
در مورد آثارش گفته
است:« من به سبک
کلاسیک و تا حدودی به
ناتورالیسم عشق می
ورزم و اگر گاهی از
قوه ی خیال سود برده
و به کارهای خیالی
پرداخته ام، آن خیال
چیزی جز تجسم فضایی
عینی و نشانه هایی از
طبیعت محسوس نبوده
است و نه از جهان
نامرئی و خیال های
مبهم که به دنبال
روانکاوی به ضمیر
ناآگاه بشر می تازد.
من هیچ گاه نخواسته
ام آثارم ابهام انگیز
و تجسم کننده ی جهان
نامتجسم ، در حیطه ی
رویا و خواب و خیال
باشد و از وضوح
تصاویر خود بکاهم .»[
13-ص102]
تمایل به اسلوب نقاشی
اروپایی از اواخر
حکومت صفویه به
آشکارا آغاز شد و در
آثار محمد زمان، از
لحاظ موضوع و از نظر
اسلوب و تکنیک واقع
گرایی اروپایی بروز
یافت. در زمان قاجار
با تاسیس مدارس
دارالفنون و مدرسه ی
صنایع مستظرفه و با
فعالیت صنیع الملک و
کمال الملک گرایش به
نقاشی اروپایی به
نقطه ی عطف خود رسید
و به تمامی اسلوب و
اندیشه ی نگارگری
ایرانی از آثار اینان
رخت بربست. کمال
الملک و شاگردان وی
کمال مطلوب را در
آثار نقاشان اروپایی
نظیر رافائل، تیسین،
روبنس و رامبراند
می یافتند. « در عمل،
راه هنر آکادمیک سده
ی نوزدهم اروپا را
دنبال می کردند.
بنابراین آمیخته ای
از کلاسیسیم سطحی و
ناتورالیسم آشکار
همراه با نوعی
احساساتی گری شبه
رمانتیک را در کارشان
می توان دید. به طور
کلی مکتب آن ها در
مدت بیش از هفتاد
سال، هنر معاصر ایران
را زیر نفوذ داشت.
اگر چه تعصب در پیروی
از اصول و میثاق های
سنت طبیعت گرایی، وجه
مشترک تمامیرخی آثارش
او با به کارگیری
ضربات تند و سخت قلم
مو، لایه های قوی و
ضخیمی به وجود آورده
که حاکی از ثبت
پیروان کمال الملک
است اینان به لحاظ
دانش، توانایی فنی و
انتخاب اسلوب و موضوع
کار یکسان نیستند.
تقریباً همه ی این ها
در موضوع های تک
چهره، طبیعت بی جان و
منظره کار کرده اند؛
و نیز جملگی تمایلی
به مردم نگاری از خود
نشان داده اند. ولی
در این میان برخی
ویژگی ها را نیز می
توان تشخیص داد؛
مثلاً لطافت سایه
روشن کاری وزیری،
استحکام طراحی شیخ،
قلم زنی آزاد اولیاء،
تنوع اسلوب شهابی و
حساسیت اجتماعی
پیمانی و
صنعتی.»[4-ص186 و
3-ص537]