خط
اصلی داستانی رمان های «آينه های دردار» و «ثريا در اغما» از
دو نويسنده برجسته ايراني هوشنگ گلشيري و اسماعيل فصيح به
يکديگر بي شباهت نيست. در هر دو اثر، يک روشنفکر ايراني در سال
هاي پس از انقلاب به اروپا سفر مي کند و در آنجا ياران،
معاشران و همفکران قديم را در حلقه مهاجران باز مي يابد.
ابراهيم تلخ انديش و عبوس آينه هاي دردار و جلال آريان خوش
مشربي که ربودن دل خوبرويان را بسيار آزموده است هر دو با شکاف
هولناک و پرناشدني ميان خويش و ديگران مواجه مي شوند. هر دو با
زني از زندگي گذشته شان روبه رو مي شوند که او را تنها تسکين
زخم هاي درمان ناپذيرشان مي دانند. اين مشابهت انکارناشدني اما
به خطوطي در تنه اصلي داستان محدود مي شود. والا از حيث سليقه
و منش و سبک گلشيري در يک سر ادبيات مستقل، جدي و انديشمندانه
معاصر فارسي است و فصيح در سر ديگري. با اين وجود همين مشابهت
نشان مي دهد که توليد جريان داستان نويسي مستقل و جدي فارسي چه
براي مخاطب نخبه و چه براي مخاطب ميانه هميشه با حساسيت هاي
تاريخي و اجتماعي همراه بوده است، چنين مشابهتي نشان مي دهد هر
دو نويسنده کم و بيش روزگاري واقعيت مشترکي را دريافت کرده اند
حال هرکدام به شيوه خود آن را باز نمايانده است.
فصيح مثل ديگر نويسندگان روشنفکر ايرانی سرگرم طبع آزمايی در
فرم هايی روايی و شيوه های بيان و برجسته سازی زبان نشد. با
اين وجود شايد رمان هايش بيشتر از هر داستان نويس ديگر هم نسل
و هم طبقه اش به قفسه کتابخانه های روشنفکران راه يافت و از آن
مهم تر حقيقتاً خوانده شد. فصيح در داستان نويسی فارسی يک تنه
نماينده نوعی از خلق ادبی است که در يک وضعيت پويا و طبيعی
اجتماعی و فرهنگی بايد بيشترين عرصه هاي توليد ادبي را به خود
اختصاص دهد. اين جايگاهي که اصرار دارم فصيح يک تنه در آن قرار
دارد چيز مبهم و کلي نيست. فصيح به گمان من تنها داستان نويس
ايراني است که يک خواننده حرفه يي داستان فارسي در طول چند دهه
مي توانست آثارش را که خوشبختانه کم شمار نيست پي در پي بخواند
و اطمينان داشته باشد هميشه (به جز دو سه رمان آخرش) کيفيت و
محتواي معيني را دريافت خواهد کرد. چنين خواننده يي مي دانست
که تجربه گرايي نويسنده او را ملول يا شگفت زده نمي کند. مي
دانست که شخصيت هايي را در طول رمان خواهد شناخت که احتمالاً
توجهش را جلب مي کنند و در خاطرش مي مانند. لذت هاي جزيي مثل
خواندن يک ديالوگ فراموش نشدني، شوخ طبعي يک شخصيت يا خاطره
دردناک شخصيت ديگر هم جزء همان مواد و مصالحي است که خواننده
حرفه يي مي پسندد و در رمان هاي فصيح هم کم نيست. برخي مضامين
مثل سيطره شيوه منحط فکر گذشتگان بر زندگي امروزيان بينوا در
آثار فصيح به کرات تکرار مي شود. اين از جمله مضامين کليدي
آثار پيشرو ديگر داستان نويسان روشنفکر ايراني هم هست. جست
وجوهاي جلال آريان در شهر از لايه آرام ظاهري، معاشرت هاي
خوشايند دوستانه و فاميلي و بازنمايي زندگي روزمره فراتر مي
رود، شخصيت جست وجوگر پرده ها را کنار مي زند و در زيرزمين
خانه ها و پستوي ذهن ها با چهره عريان فساد و شکنجه و بي رحمي
مواجه مي شود. از اين روست که داستان نويسي فصيح با همه شيريني
و جذابيتش هميشه يا دست کم در نقاط شاخصش با متن و تاريخ جامعه
برخورد مي کند.