اسماعيل
فصيح عصر پنجشنبه، 25 تيرماه در تهران و بيمارستان شرکت نفت به
دليل مشکل عروق مغزی در 75سالگی درگذشت . شهريار فصيح فرزند
اسماعيل فصيح در گفت وگو با ايلنا با اعلام اين مطلب افزود؛
«ايشان دو سال پيش دچار خونريزي مغزي شدند و دو هفته نيز در
بيمارستان شرکت نفت بستري بودند و سپس از بيمارستان مرخص
شدند.» وي ادامه داد؛ «سه شنبه هفته گذشته مجدد دچار خونريزي
شد و بعد از دو هفته بستري در بيمارستان عصر روز پنجشنبه 25
تيرماه در تهران و بيمارستان شرکت نفت به دليل مشکل عروق مغزي
درگذشت.» او درباره زمان تشييع پيکر اين نويسنده و برگزاري
مراسم يادبود گفت؛ «در حال هماهنگي با وزارت فرهنگ و ارشاد
اسلامي هستيم و به احتمال فراوان مراسم تشييع در روز دوشنبه 29
تيرماه برگزار مي شود و مراسم يادبود نيز روز چهارشنبه يک
مردادماه برگزار مي شود.» فرح عدالت همسر اين نويسنده نيز با
تاييد اين خبر گفت؛ «فصيح از روز دوشنبه 15 تيرماه مصادف با 13
رجب به دليل مشکل عروق مغزي به بخش آي سي يو بيمارستان منتقل
شد که پس از انجام سي تي اسکن و سپري کردن شش روز در اين بخش،
سه روز را هم در بخش عمومي بيمارستان سپري کرد؛ اما از ساعت 10
صبح روز گذشته، وضعيت او رو به وخامت گذاشت و ساعت دو بعدازظهر
دوباره به آي سي يو منتقل شد، ولي ساعت شش بعدازظهر دار فاني
را وداع گفت.» به گفته همسر اين نويسنده، بنا به خواسته خود
فصيح که همواره نيز بر آن تاکيد داشت، مراسم پرتشريفاتي برگزار
نخواهد شد. اسماعيل فصيح ـ رمان نويس و مترجم - در دوم
اسفندماه سال 1313 در محله درخونگاه تهران (شهيد اکبرنژاد فعلي
ـ نزديک بازار تهران) متولد شد. به گفته خودش بچه چهاردهمي يا
شانزدهمي يک کاسب چهارراه گلوبندک است. دوران تحصيلات ابتدايي
را در دبستان عنصري که حدوداً تا پايان کشيده شدن جنگ جهاني
دوم در ايران طول مي کشد و سپس در دبيرستان رهنما، به انجام
رساند. فصيح در سال 1359 با سمت استاديار دانشکده نفت آبادان
بازنشسته شد.
اين نويسنده در سه حوزه رمان، مجموعه داستان و ترجمه دست به
قلم زده بود. رمان هاي او عبارتند از؛ شراب خام (1347)، دل کور
(1351)، داستان جاويد (1359)، ثريا در اغما (1363)، ترجمه
انگليسي در لندن (1985)، ترجمه عربي در قاهره (1997)، درد
سياوش (1364)، زمستان 62 (1366)، ترجمه آلماني (1988)، شهباز و
جغدان (1369)، فرار فروهر (1372)، باده کهن (1373)، اسير زمان
(1373)، پناه بر حافظ (1375)، کشته عشق (1376)، طشت خون
(1376)، بازگشت به درخونگاه (1377)، کمدي تراژدي پارس (1377)،
لاله برافروخت (1377)، نامه يي به دنيا (1379)، در انتظار
(1379) و گردابي چنين هائل (1381). و مجموعه داستان هايش نيز
از اين قرار است؛ خاک آشنا (1349)، ديدار در هند (1353)، عقد و
داستان هاي ديگر (1357)، برگزيده داستان ها (1366) و نمادهاي
مشوش (1369). ترجمه هاي وي نيز به اين شرح است؛ وضعيت آخر،
بازي ها، ماندن در وضعيت آخر، استادان داستان، رستم نامه،
خودشناسي به روش يونگ، تحليل رفتار متقابل در روان درماني و
شکسپير. فصيح چندان علاقه يي به گفت وگو با رسانه ها از خود
نشان نمي داد. او چندي پيش در گفت وگويي در اين باره گفت؛ «اين
پرهيز از مصاحبه، واقعيتي است. نويسنده کارش را روي کاغذ مي
آورد و مي دهد ناشر چاپ مي کند. هر چه هست، همان جا در کتاب ها
و نوشته هاست و اگر من بخواهم درباره آثارم صحبت کنم، مثل کار
همينگوي مي شود که مثلاً براي هر صفحه يي پاورقي مي دهد و به
خواننده مي گويد اشتباه نکني، مقصود من اين است. پس هر چه هست،
در کتاب ها و نوشته هاي يک نويسنده است و هر خواننده يي برداشت
خود را دارد.»
زنده ياد فصيح تاکيد کرد؛ «بنابراين بايد گذاشت تا کار مورد
قضاوت تاريخ قرار گيرد. رمان هاي «دل کور» و «داستان جاويد»
الان به چاپ هاي 10 و 11 رسيده اند. هر چه هست، درون کتاب
هاست؛ برخي از داستان ها را من خودم نمي دانم چطور در ذهنم شکل
گرفته و بيرون آمده است که وقتي آنها را مي خوانم، گاهي حتي
گريه ام مي گيرد و گريه مي کنم. پس ترجيح مي دهم کار من به
عنوان يک نويسنده، حرف خودش را در مغز خواننده احساس کند.»
فصيح درباره اينکه زماني قرار بوده بهمن فرمان آرا از روي برخي
داستان هايش فيلم بسازد، توضيح داد؛ «فرمان آرا وقتي داستان
هايم را خواند، وجه تصويري بودن شان برايش بسيار جالب بود.
آشنايي او با آثار من همان طور که خودش گفته، از «زمستان 62»
شروع شده است. او گفته بود مي خواست آن را فيلم کند و يکي از
دلايلي که به ايران برگشته تا فيلم بسازد، عشق ساختن «زمستان
62» بوده است. او سناريوهايي از سه کتاب داستان جاويد، زمستان
62 و باده کهن مي نويسد، اما هر سه تقريباً بدون هيچ صحبتي و
حتي اصلاحيه يي، رد مي شوند.» او ادامه داد؛ «هيچ کدام از
اينها اجازه فيلم شدن ندارند و خلاصه کار را که به وزارت ارشاد
دادند، جواب منفي بود، حتي به باده کهن که عرفان اسلامي است،
هم اجازه ندادند.» اين رمان نويس متذکر شد؛ «از «شراب خام» قبل
از انقلاب سريالي در 13 اپيزود تهيه شد 9 قسمتش هم اجرا شد؛
ولي الان در آرشيو شبکه 2 دارد خاک مي خورد. يادم هست که نقش
جلال آريان را داوود رشيدي و نقش ناصر تجدد را هم پرويز فني
زاده بازي کردند. به هر حال همه اينها به اوايل سال 55 و بعد
از آن رسيد و همگي رفتند در خاکستر تاريخ.» فصيح در ادامه
درباره مميزي آثارش توضيح داد؛ «اولين چاپ «شراب خام» را که
انتشارات فرانکلين منتشر کرد بدون سانسور بود. چاپ دوم را هم
اميرکبير در سال 49 درآورد،
دست نخورده ولي بعد از انقلاب اجازه چاپش را تا سال 1370
ندادند که بعد نشر البرز با سانسور 20 صفحه، آن را منتشر کرد.
اين روند که به خيلي از کتاب هايم اجازه چاپ ندادند، ادامه
داشت و من چند کارم را در امريکا به واسطه يکي از دوستانم در
واشنگتن دي سي منتشر کردم، ولي ناگهان 8-7 سال بعد يکدفعه
اينجا اجازه دادند و هيچ سانسوري هم پيش نيامد و «زمستان 62»
بعد از 16 سال دوباره چاپ شد.» به گزارش ايسنا فصيح درباره
مميزي مورد اشاره اش هم گفت؛ «نمي دانم، اما شايد بسته به
کارکنان و جوي که در وزارت ارشاد است، اين مميزي ها يا عدم
مميزي ها صورت بگيرد مثلاً درباره «زمستان 62» من اين طور
احساس مي کردم که مي گفتند مطابق اصول شهادت در انقلاب اسلامي
نيست. ولي خب کتاب بعدها منتشر شد و به فروش هم رفت.» اسماعيل
فصيح در پايان عنوان کرد؛ «خيلي دوست دارم از کتاب هايم فيلم
بسازند ولي متاسفانه انگار روي کتاب هايم طلسم طالع نحسي خورده
و وقتي به چهار کتاب اجازه ندادند، ديگر کسي نمي رود طرفش و
الان ديگر چه کسي مي تواند «داستان جاويد» را فيلم کند که
قهرمان آن يک زرتشتي است يا «ثريا در اغما» و جلال آريان را در
پاريس نشان دهد؟ شايد اگر هم فيلم بشوند، ديگر هيچ کدام شان
حالت فيلم را نداشته باشند مگر مثلاً «زمستان 62» که داستان
هشت سال جنگ است يا «اسير زمان» که داستان انقلاب اسلامي است و
اينکه اصلاً چطور اتفاق افتاد.»