صدا می آید، می
شنوی. کسی از کوچه می
گذرد. ز روزن به
بیرون بنگر. پیرزنی
به غایت سپیدموی از
کوچه می گذرد، موهای
پریشانش در باد می
رقصند. ننه سرما دامن
تکان می گذرد و
مروارید برف بر روی
زمین می نشیند. آن
سوترک دی، بهمن و
اسفند در کوچه های
زمستان می رقصند.
ما را از گذر
زمستان در کوچه ها
بیم نیست به زمستان
بگو بیا و مرواریدهای
سپیدت را میان شهر
افشان کن، امشب شب
زایش خورشیدگان ماست.
آتش را بیفروز،
دوستان را به خانه
بخوان،
به حافظ تفأل کن،
از خورشید طلب
برکت کن،
اهریمن را ز در
بران،
سفره شگون را با
دوست قسمت کن.
هندوانه و انار،
شادی سرخ را به
خانه بخوان.
زردی غم را ز در
بران.
ننه سرما های،
- شب
میلاد خورشید بر شما
نیز مبارک باد. -
"یلدای سرخ جامه به
کوچه می دود.
شادان و
بلند بخت، وه چه زیبا
می رقصد."
ننه سرما به قهر
گردنبند مروارید خویش
پاره می کند و تگرگ
می آید شکوه رقص
پسران سرما فرو می
نشیند، جماعت را ترس
از آغاز زمستان نیست
که شب میلاد خورشید
است.
بیا، بیا به گرد آتش
پای بکوبیم و دست
افشانیم، یلدای
خورشید مبارک باد.
در بزم زایش مهر،
هندوانه عطش تموز
تابستان را به یاد می
آورد و شلاق مرداد
را، تا گرما را در
استخوان خویش
بازیابیم و انار،
انار الفت، انار زایش
و رویش است. تغارهای
شب چره بزم آرایان
یلدایند. زردی خزان
جای به سرخی عشق می
دهد. یلدا، شب شادی،
شب مهرورزی، شب عشق و
دوستی، شب میلاد مهر
است.
بیا، تا مهربانی را
قسمت کنیم.
صفا را قسمت کنیم.
شادی را قسمت کنیم.
سفرهء
شگون را قسمت کنیم و
چونان خورشید بخشنده
و بزرگ، عبور زمستان
را به فال نیک گرفته،
مهر بورزیم و شاد
باشیم.