خانه و خانواده

خواندنیها

علمی

گالری عکس

فرهنگی و هنری

سخن دوست

ادبی

درباره ما

صفحه اصلی

خانواده، مهاجرت و جدایی.

زن و مرد در متن جامعه مهاجرپذیر
-------------------------------------------------------
موقعیت مهاجر را در چند متن گوناگون می‌توان بررسی كرد؛ متن خانواده یكی از آن متن‌هاست. گونه رفتار زن و مرد را در درون خانواده، مجموعه‌ای از حقوق قضایی و هنجارهای اخلاقی ترسیم می‌كند. این هر دو در جوامع گوناگون زیر نفوذ قطعی فرهنگ غالب آن جامعه‌اند. در جوامع دارای تمدن كهن و سنن تاریخی، اخلاق به عنوان عاملی بازدارنده و یا تشویق‌كننده درونی برای این رفتار و یا آن رفتار دستور عمل دارد. معمولاً حقوق قضایی و تنبیهات ناشی از آن شكل بیرونی و اجرایی همان اخلاق درونی است. این مناسبت میان اخلاق و حقوق، زمانی دچار آشفتگی می‌شود و بحران‌زا كه دولت حاكم دست به ایدئولوژیك كردن رفتارِ، هم اجتماعی و هم فردی، افراد می‌زند. درجه مقاومت و برخورد نسبت به این جریان هم بستگی به ریشه‌های تاریخی و فرهنگی جامعه مورد نظر دارد و هم به نزدیكی و دوری متن فرهنگی جامعه نسبت به ایدئولوژی حاكمان. در جوامع نوبنیاد، آمریكای شمالی برای نمونه، جایی كه فرهنگ تازه‌ واردین از بستر تاریخی ـ جغرافیایی خودش جدا شده است، هنجارهای اجتماعی را نه الزاماً اخلاق كه قانون تبیین می‌كند. ورود بی‌وقفه مهاجرین دیگر سرزمین‌های از چهارگوشه دنیا بر اهمیت روزافزون این قوانین هنجارزا و هنجارشده می‌افزاید. برای نمونه می‌دانیم كه در قوانین جزایی كانادا كمك نكردن به كسی كه در خطر است جرم است. در فرهنگی كهن به سان فرهنگ ایرانی این كمك نكردن پیش از آن كه جرم باشد از دید اخلاقی محكوم است. این قانونی‌سازی هنجارهای اجتماعی و اخلاقی بستر مناسبی را فراهم می‌آورد كه حاكمان دوره‌های گوناگون جوامع نوبنیاد بتوانند این یا آن گرایش اجتماعی و یا سیاسی را در پروسه قانونی‌سازی به نامِ كل جامعه بر كرسی بنشانند. برای نمونه، پروانه ازدواج میان هم‌جنس‌خواهان نه برآیند فرهنگی همه اقوام و مردم كبك كه قانونی‌شدن گرایشی اجتماعی ـ سیاسی در درون دستگاه دولتی است و به حیث این قانونی ‌شدنش احترام همه شهروندان را به آن الزامی می‌كند.
این قوانین به عنوان هنجارهای اجتماعی تعریف شده متنی را پدید می‌آورند كه قرار است مهاجرین تازه‌وارد بر مبنای آن خود را بازتعریف كنند. تعریف دوباره از موقعیت زن و مرد، در درون و برون از خانواده، و سامان دادن رفتارهای فردی و اجتماعی برمبنای این تعاریف نه كار ساده‌ای است، نه همیشه شدنی است و نه هرگز بدون بحران‌های جدی انجام‌پذیر است. در واقع زمینه عینی بحران پیشاپیش فراهم آمده است و در این جا نیز بسان مسئله سن، كه در شماره پیش آوردم، گروهی از مهاجرین نامشان، حتی پیش از ورودشان، روی سیاهه اعضاء خانواده‌های ازهم گسیخته نوشته شده است. یكی ازدلایل آن هم این است كه خانواده‌ ومفهوم آن درقوانین وكرداراجتماعی كبكی‌ها همانی نیست كه ما آموخته‌ایم.

در استان ما، کبک ، یكی از مؤلفه‌های ایدئولوژیك كه در بافت متن روابط زن و مرد حضوری پرتوان دارد، گرایش فمینیستی است. برآمد و رشد فمینیسم در جهان غرب مدرن را از دیدگاه‌های گوناگون می‌توان نگریست و درك كرد. آن را می‌توان واكنشی به روابط دیرینه مردسالاری و دفاع از حقوق زنان دانست؛ می‌توان آن را ناشی از اراده و برنامه سرمایه‌داران حاكمی دانست كه با كشاندن زنان به بازار كار موفق شده‌اند به ذخیره جدیدی از نیروی كارارزان دست یابند و با كمك آن هم دستمزدها را پایین نگه‌دارند ـ همه می‌دانیم كه برای كارهای مشابه هنوز كه هنوز است در بسیاری از كشورهای صنعتی زنان حقوق كمتری دریافت می‌كنند ـ و هم مصرف كالاها را،‌ در تمام جلوه‌های زنانه آن، بالا ببرند. فمینیسم می‌تواند ادامه طبیعی فردگرایی جوامع مدرنی هم باشد كه فراسوی فرد و منافع وی موتور متحرك دیگری را، حداقل در تبلیغاتشان، نمی‌شناسانند و هرگونه نهادی را كه فراسوی فرد باشد، از جمله نهاد خانواده را، به نهادی قدیمی و دست‌وپاگیر تعبیر می‌كنند. مستقل از این ‌كه فمینیست باشیم یا نه و مستقل از این كه این گرایش ایدئولوژیك را به معنی فراخوانی برای برابری زن و مرد بدانیم و یا از رشد آن برتر نشاندن زن را در جامعه مراد كنیم، تأثیرگذاری عینی این گرایش به عنوان یكی از پارامترهای اجتماعی كبك امروزه در خور توجهند. به برخی از آنان از زبانِ آمار اشاره خواهم كرد ولی بد نیست كه پیش از آن به برخی جلوه‌های فرهنگی این جریان در كبك نظری بیافكنیم.

فمینیسم امروزه در جامعه ما به نظر می‌رسد كه جریانی ایدئولوژیك است چرا كه تولید و بازتولید فرهنگی آن را مستقیم و غیرمستقیم دولت و تبلیغات دولتی بر دوش می‌كشد. زنان كبكی امروز از درون جامعه‌ای طالبانی برون نیامده‌اند كه فمینیسم موجود را واكنش به آن شرایط بدانیم. كافی است كه در گزارشات و برنامه‌های رسانه‌ای (تلویزیون، رادیو و...) دقت كنیم تا ببینیم كه چگونه هر بار كه از خشونت‌های خانوادگی گفته می‌شود، انگشت اشاره‌شان مردها را نشانه می‌رود و زنان را قربانی كامل این خشونت‌های جسمی و روانی به نمایش می‌گذارد. كافی است كه شمار انجمن‌ها و سازمان‌های دفاع از حقوق زنان را با شمارِ سازمان‌هایی كه از حقوق مردان در كبك دفاع می‌كنند مقایسه كنیم تا سمت و سوی جریانی را كه به نام زنان از ایشان تصویر قربانی می‌سازد را بهتر دریابیم. در اندك پژوهش‌هایی كه نه با ایدئولوژی فمینیستی كه جهت بازنمودن واقعیات صورت پذیرفته است، و نشان داده شده است كه خشونت خانوادگی جنسیت ندارد، صورت مسئله البته رنگ دیگری دارد. در پژوهشی كه توسط خانم دنی لاروش در سال 2005 در مؤسسه آمار كبك انجام شده است می‌خوانیم كه در خشونتهای خانوادگی غیرفیزیكی، زنان و مردان تقریبا با شمار یكسانی در معرض این معضل اجتماعی بوده‌اند و این كه در مجموع كل خشونت‌های خانوادگی (102200 مورد) در كنار 62700 زن (حدود 60 درصد)، 40 درصد (39500 مورد) از مردان نیز قربانی خشونت‌های گوناگون بوده‌اند. از این 40 درصد كمتر شنیده‌اید و خواهید شنید. تصویر یك زن قربانی در جامعه فمینیستی امروزه كبك پذیرفتنی‌تر است و همه‌گیرتر تا تصویر یك مرد قربانی خشونت خانوادگی.

البته و صد البته كه فمینیست حرفه‌ای در كنار چهره انقلابی و مترقی‌ای كه از خودش به نمایش می‌گذارد بی‌بهره از گشاده‌دستی‌های دولتیان نیز نمی‌ماند. گروه پژوهشی اپره‌روپتو (Après- rupture) نشان داده است كه تنها 3 انجمن فمینیستی Acceiul Pour Elle, Vigie و Residence Elle در سال 2005 مبلغ 000/200/1 دلار از دولت برای فعالیتهایشان دریافت كرده‌اند. اگر فمینیسم امروزه را ایدئولوژیك می‌یابم، بخشی از آن مربوط به همین یكسونگری ایشان به مسئله خشونت‌های خانوادگی است و بی‌ارزش نشان دادن مردان در جامعه. امری كه در سریال‌ها و تبلیغات تجاری تلویزیونی نیز می‌توان دید. صحنه‌هایی كه در آن مردان آدم‌هایی ضعیف، بی‌دست‌وپا و نه چندان هوشمندی‌اند كه برای اندك كاری نیاز مبرم به زن یا زنانی دارند كه در كنارشان باشند و كنترلشان كنند. گفتگوی بیش‌تر درباره‌ فمینیسم كبكی مجال بیشتری می‌خواهد كه آن را به آینده موكول می‌كنم. برآمد عینی گرایش فمینیستی در داده‌های اجتماعی، كه متن جامعه میزبان را برای خانواده مهاجر تشكیل می‌دهد، به خوبی د دی ه می‌شود. به برخی از آنان در آماری كه در پی می‌آید اشاره می‌كنم

1.
تحصیلات
-
بنا به آمار سال 2001، از كل كبكی‌هایی كه میان 64 ـ 20 سال دیپلم تحصیلات متوسطه را نداشته‌اند، 3/48 درصد از زنان و 7/51 درصد را مردان تشكیل می‌داده‌اند. در سال 2000 بیش از 90 درصد دختران موفق به پایان بردن تحصیلات متوسطه شده‌اند، این آمار برای پسران كمتر از 80 درصد بوده است.
ـ در تمامی سطوح تحصیلی در سال 2001 شمار زنانی كه موفق به اتمام تحصیلات خود شده‌اند 22225 نفر بیش از مردان بوده‌اند.
ـ در سال تحصیلی 2004 ـ 2003، 5/18 درصد دختران كبكی مقطع تحصیلات متوسطه ترك تحصیل كرده‌اند، درصد پسران همین مقطع كه ترك تحصیل كرده‌اند به 8/31 درصد می‌رسد.

2.
كار
از سال 2000 تا 2004، مردان كبكی سنین 15 تا 64 سال 1/5 درصد بیش از زنان بیكار بوده‌اند. در سنین میان 15 تا 24 سال شانس زنان جوان كبكی برای پیدا كردن كار بیش از 4/16 درصد مردان جوان همسن خود بوده است. با بالا رفتن سن زنان جویای كار، تفاوت میان زنان و مردان كم‌رنگ‌تر می‌شود. برای نمونه در سنین میان 45 تا 54 سال این تفاوت تنها به 5/1 درصد می‌رسد. اضافه كنم كه اشتغال مردان در كل بازار كار از سال 1976 تا سال 2001 از 6/64 درصد به 6/54 درصد رسیده است. در همین مقطع زمانی سهم زنان از بازار كار از 4/35 درصد به 4/45 درصد رشد داشته است.

3.
خودكشی
در دهه‌های اخیر خودكشی رشد بسیاری در كبك داشته است. درصد خودكشی كبكی‌ها از 8/14 نفر در هر 000/100 نفر در سال‌های 78 ـ 1976 به 1/19 نفر در سال‌های 2001 ـ 1999 رسیده است. در این دوران این خودكشی‌ها رشدی مثبت نزد مردان داشته است و از 22 نفر در هر 000/100 نفر به 7/30 نفر رسیده است. نزد زنان خودكشی رشدی منفی را نشان می‌دهد. اگر در سال‌های 78 ـ 1976 از هر 000/100 نفر 9/7 زن دست به خودكشی می‌زده‌اند، در سال‌های 2001 ـ 1999 این شمار به 8/7 نفر رسیده است. ناگفته نگذارم كه در همین دوره (2001 ـ 1976) شمار خودكشی مردان در كل كانادا 7/6 نفر در هر 000/100 نفر كاهش یافته است.
4.
فرزندان تك سرپرست

در سال 2001 از كل 595/335 كودكی كه در خانه تنها یك سرپرست (زن یا مرد) داشته‌اند، 7/79 درصدشان را زنان سرپرستی كرده‌اند و 3/20 درصدشان را مردان. بخشی اززمینه وجود فرزندان تك سرپرست، شماربالای 57درصد ی تولدهای خارج ازازدواج است . اگرجنین كشی به اراده فمینیستها این اندازه آسان نمی بود، شمار فرزندان تك سرپرست به بیش از این می رسید . تنها در سال 2003، 40 درصد بارداریها در كبك به جنین كشی منجرشده است. در كل كانادا در همین سال، شمار جنین كشی 29/5 درصد كل بارداریها بوده است.

هنوز می‌توان به این لیست افزود و هر كدام از این موارد را گسترش داد و بهتر دید. در تمامی این داده‌ها آن چه به روشنی پیداست، تصویر بحران‌زده مرد در جامعه كبكی معاصر است. به دشواری می‌توان تصور كرد كه مهاجران در این متن بحران‌زده پای بگذارند و نصیبی از آن برای خود و خانواده‌شان نبرند. ناگفته پیداست كه منادیان ریز و درشت فمینیسم جامعه مهاجر ما هم كه مجال یافته‌اند در فضای مساعد این‌ور آب، بدون آنكه كراواتی از ایشان تا بخورد یا گردی بر دامنشان بنشیند، چهره‌های انقلابی، به ویژه گونه مثلا چپش، را به خود بگیرند و صحنه‌گردان این جلسه و آن گرد‌هایی شوند، هیزم بیار‌های دست ‌دوم همان تنورهای داغ جدایی‌ها و فروپاشی‌هایند. نسخه ‌پیچی یكسان فمینیستی برای تمامی زنانی كه از چهار گوشه دنیا و با فرهنگ‌های متفاوت به این سرزمین می‌آیند، تجویز دارویی واحد برای همه بیماری‌هاست و آن جایی را هم كه سلامتی در كار باشد می‌آلاید.

آشنایی فرهنگی با جامعه جدید زمان می‌خواهد. فرهنگ باید در دل و جان بروید و رشد كند و با دیگر فرهنگ‌ها به بده بستان برسد. روشنفكرانی كه اضافه بر سن بازنشستگی اجتماعی شان، به گفته دوستی، به سن بازنشستگی روشن‌فكریشان هم رسیده‌اند، بایستی دانسته باشند كه نشان دادن و هیاهو كردن برای فجایع غیر انسانی كه بر زنان در برخی از جوامع می‌رود به تنهایی توجیه‌گر فمینیسمی نیست كه به زنان، وفقط به زنان، می‌گوید كه اگر همسرتان از خاطرات تلخ گذشته مشتركتان نام برد جرم تعرض اخلاقی مرتكب شده است. در فرهنگ ما ایرانیان، با اهمیتی كه به كیان خانواده می‌دهیم، جدایی و فروپاشی خانواده پیش از آنكه معضلی حقوقی باشد معضلی اخلاقی است.

 

: دكتر محسن حافظیان
  دپارتمان پژوهشهای ادیان، دانشگاه کنکوردیا، کانادا
  پایگاه خبری فرارو، آفتاب.