خانه و خانواده

خواندنیها

علمی

گالری عکس

فرهنگی و هنری

سخن دوست

ادبی

درباره ما

صفحه اصلی

بوی عیدی، بوی توپ

به‌یاد «فرهاد مهراد»

بوی عیدی، بوی توپ

لیلی فرهادپور

در روزهای آخر اسفند در ذهنت بوی عیدی را می‌شنوی... بوی توپ، بوی کاغذ رنگی... و به یاد جای خالی فرهاد در بین هنرمندان محبوبت می‌افتی...

یک باغ است. یک باغچه. هوا ابری است. شمال نیست. شیک‌تر از شمال است. فرهاد دارد به گل‌های باغچه می‌رسد. نه آن فرهاد است که در نوستالژی‌هایمان به یاد می‌آوریم: چشمان درشت. سبیلی مشکی. موهایی بلند... نه آن فرهاد است که مویی به سپیدی برف دارد و بر آلبوم برف به نقطه‌ای خیره شده است. فرهاد تکیده است. لاغر شده است. خیلی. آواز نمی‌خواند. مولوی می‌خواند. حافظ می‌خواند و به باغچه می‌رسد.

این تصاویر آخرین تصاویری است که از فرهاد می‌بینیم. فرهاد بیمار است. آنجا فرانسه است. رفته است برای مداوا. همسرش دارد از او فیلم می‌گیرد. گاه حوصله حرف زدن ندارد. گاه زمزمه می‌کند. بیمار است. تکیده است. دلت می‌گیرد. نمی‌خواهی فرهاد را چنین ببینی. انگار به نوستالژی‌هایت بر می‌خورد.

صحنه‌ها عوض می‌شود. فرهاد است. با گروه «بلک کتس». موهای مشکی. کمی بلند. همان چشمان نافذ که وقتی هم بسته است نفوذ خود را دارد. میکروفون را چنان در دست می‌فشارد که گویی یار است. می‌خواند: yesterday…. تصاویر سیاه و سفید است. عین خاطره‌ها. فیلم نام «آمین فرهاد» را  بر خود دارد. پوران گلفام (همسر فرهاد) آن را ساخته است.

جشنواره‌ي تصویر هنرمند است. به‌همت مجله‌ي تصویر و «سیف‌الله صمدیان». خانه‌ي هنرمندان ایران. اواسط مرداد است. سالن پر است. در راهروها هم آدم‌ها جلوی مونیتور جمع شده‌اند تا فرهاد برایشان از بوی عیدی بگوید، بوی توپ. فرهاد می‌گوید، می‌خواند. بغض‌ها فروخورده می‌شود. نوستالژی همه را در بر می‌گیرد. اشک‌ها سرازیر می‌شود و خیس می‌شی... گوله می‌شی، گنجشکک اشی‌مشی... جوان‌ترها که هر چه از فرهاد می‌دانند در تنهایی‌هایشان است. با او زیر لب زمزمه می‌کنند.

پوران گلفام می‌گوید که در مورد فیلمسازی ادعایی ندارد تنها مقداری مصالح داشته و آن را در اختیار چند تکنسین قرار داده و این فیلم تولید شده است. و فرهاد در فیلم در مورد نقش همسرش در زندگی خود می‌گوید: «در واقع ایشان است که می‌خوانند و شما این خواندن را در شکل من می‌بینید. من از لحاظ جسمی و روحی بدون ایشان قادر نیستم که ادامه دهم. من مثل قوری بند زده می‌مانم که ایشان مرا نگاه داشته‌اند.». همه در فیلم هستند. حتی الهی‌قمشه‌ای، او معتقد است: «که فرهاد انسانی یونیک بود و دیگران از او الگو می‌گرفتند.».

فرهاد خاص است. خیلی خاص این را سیف‌الله صمدیان می‌گوید. خاص بودن در جامعه‌ای که دروغ‌گفتن در آن یک فضیلت است و فرهاد صادقانه می‌گوید با ساز و موسیقی توسط همسایه‌ي ارمنی‌اش آشنا شده است. «علیرضا میرعلینقی» و «هوشگ گلمکانی» قرار است در مورد فیلم صحبت کنند اما یادشان می‌رود. نوستالژی آنها را به گذشته‌ها پرتاب کرده است. در عوض همه‌اش از فرهاد می‌گویند.

تا قبل از فرهاد، خواننده‌ها فوكل‌كروات می‌زدند. با کت‌وشلوار و موهای روغن زده و بسيار مرتب و صداهایی صاف و نرم و لطيف. اما دیگر بس بود. این جریان سنت‌شکن‌طلب صداهای غيرمتعارف را بيشتر می‌پسندید و فرهاد در این بستر آمد و جاودانه شد

فرهاد یکی از پدیده‌های اواخر  دهه‌ي 40 ایران است. همان دوران طلایی فرهنگ و هنر در ایران. زمانی‌که در حوزه‌ی موسیقی اصیل ایرانی استادانی چون بنان و وزیری بودند و در عین حال مردم بیشتر تمایل به موسیقی‌های عام‌تر و خواننده‌هایی مانند الهه، دلکش، پوران و پروین و ... داشتند. موسیقی پاپ هم بود. ویگن، عارف، منوچهر سخایی و ... در این میان فرهاد با گروه بلک کتس (Black Cats) می‌آید، اگرچه کار این گروه بيشتر تقليد از پاپ و راك غربی بود و اسم‌ گروه هم غربی بود، اما خیلی‌ها آن را پسندیدند. البته راديو ترانه‌های این گروه را پخش نمی‌كرد، محل اجرای برنامه‌ی گروه بلك كتس هم در كافه‌‌ها بود و آثارشان بيشتر به صورت صفحه‌های 45 دور پخش می‌شد. برای همین مخاطبشان شد هنرمندان و روشنفکران و دانشجویان آن دهه.

آن‌زمان فرهاد آغازگر حس‌های تازه است. حس‌های تازه‌ای که در دهه 40 از برآيند تحول جامعه‌ی شهری و تحت تاثیر دهه‌ي 60 اروپا به‌وجود آمده است. احساساتی كه پيش از آن در موسيقی ما نبود. فرهاد با وجود اين كه تعليم موسيقی نديده اما آن عنصر صراحت و صميميت بی‌اندازه در كارهايش باعث شد موسيقی‌اش در ناخودآگاه مردمی كه اين نوع موسيقی‌اش را دوست داشتند،‌ بنشيند.
سال 1349 است، «رضا موتوری» را بیشتر جوانان و دانشجویان دیدند و پسندیدند. فرهاد کارنامه هنری‌اش را با خواندن در فیلم رضا موتوری شروع کرد. با صدای بی‌صدا. مثل یک روز بلند...

ظهور و درخشش فرهاد در آن سال‌ها حاصل پديده‌های جهانی بود. دهه‌ی شصت دهه‌ای که تاثیر بسيار مهمی در فرهنگ جهانی داشت و بالتبع تاثيراتی بر ايران گذاشت. موسيقی پاپ غربی به‌طور خاص موسيقی پاپی كه از آمريكا وارد ايران می‌شد، موسيقی سبكی بود كه شاخص آن «الويس پريسلی» است و يا خواننده‌هايی شبيه آن.

ولی فقط آن نبود، جنبش‌های فرهنگی كه توام با اعتراضات جوانان و دانشجویان در آن سال‌ها به‌وجود آمد، و اوج آن مه 1968 در فرانسه بود، تاثيرات بسياری بر همه جای دنيا داشت. اين روند چه مثبت تلقی شود، يا چه منفی، تركش‌هايش به ايران هم رسيد. آن موقع دوران اعتراض به جنگ ويتنام بود، دوران گسترش «هيپيزم» (Hippiesm) به عنوان يك جنبش اعتراضی. نوع پوشش و آرايش فرهاد و همكارانش در آن سال‌ها خيلی شبيه تيپ جوان‌های هيپي بود. و این يك سنت‌شكنی محسوب می‌شد. شكستن معيارهای كهنه. تا قبل از فرهاد، خواننده‌ها فوكل‌كروات می‌زدند. با کت‌وشلوار و موهای روغن زده و بسيار مرتب. صداهای صاف و نرم و لطيف به‌عنوان صدای خوب شناخته می‌شد. اما دیگر بس بود. این جریان سنت‌شکن‌طلب صداهای غيرمتعارف را بيشتر می‌پسندید و فرهاد در این بستر آمد و جاودانه شد.

یک باغ است. یک باغچه. هوا ابری است. نزدیک عید است. به باغچه باید رسید. سبزه باید سبز کرد. هوس می‌کنی که لابه‌لای سی‌دی‌هایت بگردی: بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی و ... تا با این ترانه آخرین روزهای زمستان را سر کنی بهار منتظر است...

                                                                                  برگرفته از پایگاه خبری فرهنگ و آهنگ